کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

گفت‌وگو با دکتر سعید خزایی آینده‌پژوه و مدرس دانشگاه

آينده‌پژوهي برآيند پيش‌بيني‌ناپذيري محيط است

تاثیرگذاری آینده‌پژوهی در سایه درک مدیران ارشد از اهمیت واکاوی آینده

16 آذر 1395 ساعت 11:00

با پيشرفت علم و دانش و افزايش متغيرها، آينده روزبه‌روز پيش‌بيني‌ناپذيرتر شد و اين پيش‌بيني‌ناپذيري در حالتي ناسازنما باعث شد که وجود آينده‌پژوهي ضرورت پيدا کند.


با پيشرفت علم و دانش و افزايش متغيرها، آينده روزبه‌روز پيش‌بيني‌ناپذيرتر شد و اين پيش‌بيني‌ناپذيري در حالتي ناسازنما باعث شد که وجود آينده‌پژوهي ضرورت پيدا کند.

به گزارش افتانا (پایگاه خبری امنیت فناوری اطلاعات)، آينده چيزي است که وجود ندارد و ما بايد آن را خلق کنيم. اين را دکتر سعيد خزايي مي‌گويد، يک آينده‌پژوه. دانشي که به اعتقاد او سن چنداني در کشور ندارد و براي هم‌سويي و همگامي با جهان، بايد جامعه را در تمامي سطوح با اين مقوله آشنا کرد. وي همچنين بر ضرورت نقد و نقادي وضعيت کنوني براي ترسيم آينده مطلوب تاکيد مي‌کند و معتقد است که آينده‌پژوهي از نقد وضعيت کنوني به سمت وضعيت مطلوب حرکت مي‌کند. گفت‌وگوي مفصل ديده‌بان را با اين مدرس دانشگاه در مورد آينده‌پژوهي و مفاهيم مرتبط با اين دانش بخوانيد.

آينده‌پژوهي ارتباط نزديکي با فناوري و تکنولوژي دارد و هرگاه از آينده‌پژوهي سخن به ميان مي‌آيد بحث ربات‌هاي پرنده و انواع فناوري‌هاي از اين دست به ذهن خطور مي‌کند. اگر مايل‌ايد کمي درباره آينده‌پژوهي و اصولا آينده صحبت کنيد.
بشر هميشه دغدغه فهم و درک آينده را داشته و گويي اين موضوع در غريزه بشر نهفته است. در اين مورد نظرياتي هم هست که اعتقاد دارند يک مفهوم با عنوان سيستم پيش‌نگر در وجود انسان و برخي حيوانات تکامل‌يافته‌تر وجود دارد. اين مسئله گوياي اين واقعيت است که درصورت پذيرفتن نظريه تکامل و خداباوري و يا ترکيبي از همه اينها بايد بپذيريم وجود چنين حسي دليل خاصي در وجود انسان‌ها دارد که همانا صيد پيش‌دستانه فرصت‌ها و پرهيز از مخاطرات است. 

از طرفي بشر نگاهي رو به آينده دارد و برنامه‌ريز و آينده‌نگر است. در واقع با نگاهي به فعاليت‌هاي روزانه خود هم مي‌بينيم که همه اقدامات ما معطوف به آينده و ساخت آينده‌اي بهتر است. همه تصميمات ما براي آينده شکل مي‌گيرد. اين آينده مي‌تواند کوتاه‌مدت، ميان‌مدت و بلندمدت باشد. از اين رو بايد محيط تصميم را بشناسيم. اگر کسب‌وکاري را شروع مي‌کنيد يا در دانشگاه در رشته‌اي تحصيل مي‌کنيد بايد که آينده آن را بشناسيد. انسان موجودي است آينده‌نگر. ما هميشه نگاه به آينده داشته‌ايم اما جهان پيش از اينها پويايي کمتري داشته و عوامل مؤثر بر آينده کمتر بوده‌اند و از همين رهگذر با برخي از روش‌هاي کمّي، امکان فهم و درک و شناخت آينده ساده‌تر بود؛ اما با پيشرفت علم و دانش و افزايش متغيرها، آينده روزبه‌روز پيش‌بيني‌ناپذيرتر شد و اين پيش‌بيني‌ناپذيري در حالتي ناسازنما باعث شد که وجود آينده‌پژوهي ضرورت پيدا کند.

آيا مي‌شود آينده را تعريف کرد؟
يک تعريف موثق و در عين حال عام در مورد آن شايد اين باشد: آينده جايي است که تصميم‌هاي ما در آن شکل مي‌گيرد. آينده يعني گذشته‌ها گذشته است و تغيير در آن صورت نمي‌گيرد. حال، زمان گريزپايي است که به‌سرعت به گذشته مي‌پيوندد اما آينده تنها جايي است که در آن به‌دنبال آرمان‌ها، آرزوها و استراتژي‌هاي خود هستيم. پس مي‌توان گفت که آينده همان‌جايي است که در واقع قرار است تصميمات و موفقيت‌هاي خود را در آن شکل بدهيم. آينده چيزي است که وجود ندارد و ما بايد آن را خلق کنيم. مي‌شود گفت که آينده برآيند تلاش‌ها و فعاليت‌هاي ماست براي خلق مطلوبيت‌ها. از اين رو همه تلاش آينده‌پژوهي براي ساخت آينده بهتر است و البته ساخت آينده بهتر از محل شناخت آينده‌هاي مختلف به‌دست مي‌آيد؛ يعني ما اعتقادمان بر آن است که گذشته‌هاي متفاوتي وجود داشته‌است اما شرايط به گونه‌اي رقم خورده که از ميان آنها، يکي محقق شده‌است. تصميم‌هاي ما امروز را ساخته و آينده را مي‌سازد. با اين اوصاف اکنون حدود ۶ دهه است که آينده‌پژوهي تبديل شده‌است به يک دسيپلين علمي.
 
آينده‌پژوهي برآيند پيش‌بيني‌ناپذيري محيط است. محيط‌ها، پويا شده و نظريه‌هايي براي فهم و درک آينده و ضرورت نگاه به آينده ايجاد شده که شايد بدوا قصدشان آينده‌پژوهي نبود اما درک ما از آنها باعث شده تا حوزه جديد و علمي با عنوان آينده‌پژوهي به‌وجود بيايد. نظرياتي مثل «نظريه سيستم‌ها» که به برهم‌کنشي بين سيستم‌ها مي‌پردازد و آينده را به‌شدت پيش‌بيني‌ناپذير مي‌کند يا «نظريه آشوب» يا نظريه‌اي مثل «پيچيدگي» که به‌راحتي بيان مي‌کند آينده از تعامل عناصر و عوامل مختلفي شکل مي‌گيرد و از اين رو فهم و درک آن آسان نيست. برهمين مبنا کم‌کم مفهوم آينده‌پژوهي در ابتدا در حوزه علم و فناوري به‌وجود آمد. شايد به اين دليل که يکي از پيشران‌هاي مهم تغيير در دنيا علم و فناوري است.
 
علم و فناوري چهره زندگي ما را عوض مي‌کند و حتي روي عادات، رسوم و سنن ما تأثير مي‌گذارد و مفهومي ايجاد مي‌کند که پيش از اين کساني مثل مارشال مک لوهان يا الوين تافلر از آن به اشکال مختلف ياد کردند. دهکده جهاني يا جهان‌وطني شدن يا شهروند جهاني شدن به ما نشان مي‌دهد که دنيا به‌دليل پيشرفت وسايل ارتباط جمعي و رسانه‌ها روزبه‌روز کوچک‌تر مي‌شود و شبکه‌اي شدن باعث شده که تغييرات به‌سرعت در دنيا حرکت کند و باعث شتاب‌گيري تغييرات شده و اين شتاب‌گيري تغييرات منجر به اين شده که تصميمات ما دائم دچار نقصان شود. به همين دليل است که مقوله آينده‌پژوهي اهميت پيدا کرده‌است. مثلا در حوزه استراتژي مي‌گويند که در عصر ما استراتژي‌ها مرده به دنيا مي‌آيند. اين مطلب يعني اين که دنيا به‌سرعت در حال تغيير است. ما بايد به سرعت ياد بگيريم به‌سرعت با محيط سازگار شويم و به‌سرعت براي خلق آينده بهتر تلاش کنيم.

خواننده اين مطالب تا اينجا مي‌تواند به اين نتيجه برسد که آينده‌پژوهي تفاوتي با برنامه‌ريزي بلندمدت ندارد. آيا چنين نتيجه‌گيري درست است؟
آينده‌پژوهي يک ربط‌هايي با برنامه‌ريزي دارد اما خود برنامه‌ريزي نيست. آينده‌پژوهي يک نگاه نو به برنامه‌ريزي هم هست و روش‌ها و ابزارهايي را ارائه مي‌دهد که ما بتوانيم برنامه‌ريزي‌هاي باثبات‌تري داشته‌باشيم، اما اگر اين تصور باشد که هدف ما در آينده‌پژوهي آن چيزي است که شايد اکثريت با آن آشنا هستند و به معني برنامه‌ريزي‌هاي خطي و سنتي است بايد بگويم که نه؛ آينده‌پژوهي با اين تعريف متفاوت است. ما قبلا اين مفروض را در پژوهش‌ها تحقيقات و سازمان‌ها و کسب‌وکارمان داشتيم که آينده، ادامه گذشته‌است. شايد در نظر اين را نمي‌پذيرفتيم اما در عمل رفتارمان اين را نشان مي‌داد، براي مثال يک کسب‌وکار، محيط و رقبا و مشتريان و عوامل مؤثر بر فناوري‌هاي حوزه کاري خود را تعيين مي‌کند و آن را به برنامه آينده خود تعميم مي‌دهد و اين کار را مشکل مي‌کند.

چرا؟ مگر يک کسب‌وکار غير از شناسايي فرصت و تهديد و قوت و ضعف‌ها و برنامه‌ريزي بر اساس آن کار ديگري هم دارد؟
ما براي تصميم‌گيري‌هايمان احتياج به شناخت محيط داريم. محيط پيش‌بيني‌ناپذير شده‌است به‌دليل اينکه برهم‌کنش عوامل محتلف بسيار دشوارتر از قبل شده‌است. براي مثال با روند نمي‌توانيد همه حوزه‌هاي آينده را پيش‌بيني کنيد چون چيزهايي وجود دارند به اسم رويداد که سابقه تاريخي ندارند و مبتني‌بر داده قبلي نيستند و يک‌باره برنامه‌ريزي‌ها و روندها را بر هم مي‌ريزند؛ آنچه که در دنياي جديد به آنها عوامل شگفتي‌سازي مي‌گوييم و نمي‌توانيم آنها را بر اساس تجارب و تخصص گذشته مورد بررسي قرار دهيم. حتي در حوزه‌هاي مثل SWOT نيز اصولا کمتر نگاه به آينده وجود دارد. 

وقتي که شما، رقبا و فرصت‌ها و تهديدها را در نظر مي‌گيريد بر اساس چيزي که اکنون وجود دارد به آنها نگاه مي‌کنيد و بعد آن را تعميم مي‌دهيد به آينده. اينجا بايد بياييد و آينده‌هاي مختلف محيط را بسنجيد و ملاک‌تان را همان چيزي که اکنون جريان دارد در نظر نگيريد؛ مثلا اينکه سرنوشت رقباي کنوني من در آينده چه خواهد‌بود، مشتريان آينده من چه کساني خواهند‌بود و کدام فناوري‌هاي آينده روي کسب‌وکار من تأثيرگذار خواهند‌بود. اين يعني نگاه به آينده و آينده‌پژوهي و البته اين ورودي سيستم ما براي مديريت تصميم‌گيري است؛ اما با چه روش‌هايي؟ روش‌هايي که داراي ديناميسم لازم باشند و بر اين اساس ديگر يک آينده نداريم. چون حرف از يک آينده قهري و محتوم و برخوردار از يک جبر خطي نيست و مي‌تواند آينده‌هاي مختلفي وجود داشته‌باشد. من کدام آينده را بشناسم؟ از رويکردهاي آينده‌پژوهي مثل سناريو استفاده مي‌شود. ما روش‌هايمان را هم در فرايند هم در ورودي و هم در خروجي عوض کنيم.

اين حوزه مفاهيم و واژه‌هايي دارد که ظاهرا بسيار نزديک به هم هستند و شايد مخاطب گاهي آنها را به يک مفهوم تعبير کند. لطفا اگر ممکن است کمي بيشتر در مورد تفاوت برنامه‌ريزي با آينده‌پژوهي و مفاهيمي مثل آينده‌نگري و آينده‌نگاري صحبت کنيد.
همان‌طور که گفتيد در اين حوزه مفاهيم زيادي وجود دارد که گاهي هم به اشتباه استفاده مي‌شوند. من در اين جا برگشتي به گذشته مي‌کنم هرچند که مي‌گويند آينده‌پژوهان ارتباط خوبي با گذشته ندارند اما اين‌طور نيست و اتفاقا گذشته مي‌تواند به ما يک‌سري الگوهايي را بدهد؛ آينده‌پژوهي بر اساس اينکه دنياي ما يک VUCA است، يعني ناپايدار و داراي عدم قطعيت و پيچيدگي. در چنين دنيايي پيش از جنگ جهاني دوم و حتي سال ۱۹۰۱ يا ۱۹۰۳ جرقه‌هاي آينده‌پژوهي زده‌شد. H.G. Wells در ۱۹۳۲ در مصاحبه با بي‌‌بي‌سي، اصطلاح فورسايت يا آينده‌نگاري را به کار برد و پيشنهاد کرد که در انگلستان وزارتخانه‌اي به اسم وزارت آينده شکل بگيرد و بسياري از پيشرفت‌هايي که او پيش‌بيني کرد درواقع پيش‌بيني‌هاي خبره‌محور هستند. 

تا قبل از جنگ‌هاي جهاني اول و دوم در فرانسه و اروپاي شرقي موجي از آينده‌پژوهي شکل گرفته‌بود، اما درگير شدن در اين جنگ‌ها باعث شد مدتي دوره افول آينده‌پژوهي باشد و در اين دوره افراد آينده‌پژوه جذب بخش‌هاي دفاعي آمريکا شدند. اکنون اگر جايي صحبت از تاريخچه آينده‌پژوهي مي‌شنويم همه از مؤسسه رند آمريکا مي‌گويند و اينکه آينده‌پژوهي ابتدا در آمريکا شکل گرفت با يک‌سري روش‌هاي اقتصادسنجي، روش‌هايي که مبتني‌بر وزني و عددي کردن بودند و فناوري‌محور. آمريکايي‌ها اسم اين حوزه جديد را آينده‌پژوهي يا مطالعات آينده گذاشتند. بعدها دوباره اروپايي‌ها با يک شيوه از آينده‌پژوهي اجتماعي فلسفه‌محور بدبينانه شروع به کار در اين حوزه کردند که مکمل پژوهش‌هاي فناوري‌محور آمريکايي محسوب مي‌شد. 

آنها اسم اين حوزه جديد را فورسايت يعني کسب بصيرت درباره آينده پيش رو گذاشتند؛ اما از نظر مباني هستي‌شناسي تفاوت‌هايي داشتند. ما اين را در معادل‌گزيني فارسي در فرهنگستان بررسي کرديم و ديديم که فورسايت در ادبيات دو معنا دارد. يکي فرا روش که معطوف به اقدام اس، اما آينده‌پژوهي اروپايي هم در مورد آن به کار مي‌رود و ما براي جلوگيري از خلط معنايي يکي از آنها را آينده‌نگاري و ديگري را آينده‌پژوهي نام نهاديم.
 
در واقع آينده‌پژوهي اروپايي که به آن آينده‌نگاري مي‌گوييم يک نگاشت از آينده به ما مي‌دهد؛ نقش‌هاي شامل بايدها و نبايدها که در واقع بيش از آينده‌پژوهي معطوف به اقدام است. مثلا در خود آينده‌پژوهي به مفهوم عام، Science fiction و ادبيات «آرمان‌شهري» و «ويران‌شهري» را داريم. با يک‌سري رويکردهاي مبتني‌بر خلاقيت و خبرگي. اما آينده‌نگاري بيشتر فناوري‌محور و اقدام‌پذير است. اين تفاوت معنايي در واقع از اينجاست. اما چيزي که ما به آن آينده‌نگري مي‌گوييم در واقع ناظر بر يک روش خاص نيست، يعني داشتن نگاهي به آينده چيزي مثل فکر کردن درباره آينده که الزاما يک روش علمي نيست، يک نگرش نسبت به آينده و اهميت به آينده در مقابل فروکاهي يا فروشماري آينده که عموما در برخي جوامع وجود دارد و به‌معني «دم‌غنيمتي» و «باري به هر جهتي» و اين‌طور مفاهيم است. مطالبي که گفته شد مي‌تواند تا حدي تفاوت اين سه واژه را تشريح کند.

در مورد افرادي مثل تافلر و مک لوهان که در کتاب‌هايشان پيش‌بيني‌هايي درباره سي‌سال آينده آورده‌اند اين ذهنيت وجود دارد که اين افراد در جايگاه خاصي نشسته‌اند و طوري برنامه‌ريزي مي‌شود که اتفاق‌هاي ذکر شده توسط آنها حتما روي دهد و فقط قصد دارند به‌نوعي تذکر بدهند که خودتان را براي اين اتفاقات آماده کنيد. اين تفکر چقدر مي‌تواند درست باشد؟
اين به همان قضيه توهم توطئه برمي‌گردد. خيلي‌ها معتقدند همه اين اتفاقاتي که در دنيا در حال وقوع است از پيش برنامه‌ريزي شده و کار ابرقدرت‌هاست. من به اين اعتقاد ندارم. بر اين اساس بايد به بحث Science fiction برگرديم يا نوع علمي- تخيلي، مثل داستان‌هاي ژول ورن و ايزاک آسيموف يا دنياي قشنگ نو اثر آلدوس هاکسلي. اينها پيش‌نگري‌هاي خبره‌محور هستند. شما مي‌توانيد با دانش و تجربياتي که در حوزه امنيت اطلاعات و IT به‌دست آورده‌ايد راجع به آينده يک‌سري گزاره خبره‌محور ارائه کنيد. خيلي از گفته‌هاي تافلر هم محقق نشدند. 

سؤال اين است که وقتي ژول ورن از آينده صحبت مي‌کند يا در سينماي آينده‌گرا مثل فيلم پيشتازان فضا محصول دهه ۷۰-۶۰ ميلادي از وسايلي شبيه تلفن همراه امروزي يا پهپادها استفاده مي‌شود، آيا مؤلفان اين آثار آينده را پيش‌بيني مي‌کرده‌اند؟ آيا آنها اين آينده را پيش‌بيني کردند يا برعکس انديشمندان با خواندن اين داستان‌ها ايده گرفتند يا شايد تلفيقي از اين دو؟ جواب هرچه که باشد نشان مي‌دهد پيوندي ناگسستني ميان «ساينس» و «فيکشن» وجود دارد که به ما ايده مي‌دهد. به همين خاطر ما در حوزه‌هاي خلاقيت مي‌گوييم که فکر کنيد؛ انديشيدن به ناانديشيدني‌ها.
آنچه که امروز درباره آن بسيار در آينده‌پژوهي صحبت مي‌شود تفکر خلاف واقع و استدلال‌هاي خلاف واقع است. من اين را با جسارت تمام ميگويم که براي سنجش پيشرفت يک جامعه در آينده حتما بايد ببينيد که در ادبيات شفاهي و مکتوب آنها ساينس فيکشن و ادبيات آرمان‌شهري و ويران‌شهري وجود دارد يا نه. اينها نشان مي‌دهد که يک جامعه چقدر آينده‌گراست و چقدر به آينده فکر مي‌کند. تصور من اين است که اينها ايده مي‌دهند. 

فيلمي مثل ماتريکس را ببينيد. ما واقعا داريم تبديل به بيت‌ها و بايت‌هاي يک ماشين عظيم مي‌شويم. حال کمابيش داريم به سمت يک دنياي ماتريکسي پيش مي‌رويم و همه ما يک زندگي دوم و دنياي ديگري را پيدا کرده‌ايم، يک دنياي دوگانه؛ بسياري از افراد از دنيا رفته‌اند اما صفحات فيس‌بوک و ايميل آنها هنوز برقرار است و اي‌ بسا که پيام‌هايي هم براي آنها ارسال مي‌شود و از نظر دنياي آي‌تي هويت دوم آنها همچنان زنده است. 

بايد اين تفکر توهم توطئه را کنار بگذاريم. اين همان چيزي است که در آينده‌پژوهي به آن used future مي‌گويند و طبق آن ما را طوري هدايت مي‌کنند که دائم بگوييم همه اينها برنامه‌ريزي شده‌است. درصورتي‌که اين طور نيست و اگر بخواهيم نادرستي اين استدلال را دريابيم فقط بايد به يک جمله مراجعه کنيم: چه کساني از تحقق چه آينده‌اي سود مي‌برند؟ مثلا در پيدايش يک‌سري تحولات مانند حادثه خليج مکزيک، طوفان کاترينا و تا حدودي حمله به برج‌هاي دوقلو يا بيداري اسلامي مي‌بينيم که اينها به سود کساني نبود که در حال اداره دنيا هستند پس در واقع نبايد تصور کنيم که همه‌چيز از پيش تعيين‌ شده‌است. اين تئوري به‌دنبال اين است که نقش اراده ما را در شکل‌گيري آينده انکار کند و باعث زانو زدن ما در مقابل آينده شود.

آيا ادبيات کشور ما از نظر ساينس فيکشن غني است و چقدر در ادبيات ما از آينده‌ها حرف زده شده‌است؟
ما پيش از اين، شايد چندصد سال قبل، جامعه‌اي بوديم که نگاه آينده‌گرا داشتيم و به ديدگاه پيشرومحور اهميت مي‌داديم؛ مثلا داستان‌هايي مثل سيمرغ و سي مرغ، طوقي و دوستان و حتي خيلي از داستان‌هاي مولانا و منطق‌الطير و خيلي از امثال‌وحکم موجود در ادبيات شفاهي و مکتوب ما که نگاه به آينده در آنها موج مي‌زند، اما طي دهه‌ها و سده‌هاي اخير از اين نگاه فاصله گرفتيم. ما اکنون ديگر اينها را نداريم و به نظر مي‌رسد که اين موضوع نياز به بررسي عوامل اجتماعي و سياسي و غيره دارد که شايد در حوصله اين بحث نباشد.
 
چيزي که مهم است اين که امروز در عرصه ديدگاه‌هاي کسب‌وکاري بر جامعه خلاقيت‌محور تاکيد دارند و حتي از سازمان‌ها و جوامع دانش‌محور هم جلوتر رفته‌اند. خلاقيت به‌عنوان سرمايه. اين خلاقيت در کجا به‌وجود مي‌آيد؟ در جايي که ما زيست‌بوم آن را به‌وجود آورديم.
از طريق همين نوآوري و خلاقيت در محصول است که تمايز ميان جوامع به‌وجود مي‌آيد، مثلا در همين بانک‌هاي کشور خودمان هرکسي که محصولات و خدمات خلاقانه‌تري به وجود بياورد مشتريان بيشتري خواهد داشت. براي همين خلاقيت و نوآوري که عصاره موفقيت در آينده است ما احتياج به ساينس فيکشن و ادبيات آرمان‌شهري و ويران‌شهري داريم تا ايجاد پرسش کند. 

ما بايد بيش از هر چيز به آينده‌گرايي عامه‌پسند توجه کنيم. تافلر در کتابي به نام «۵ ميليارد آينده‌پژوه» گفته‌بود تا زماني که آينده‌پژوهي و آينده‌انديشي از قابليت فردي به يک ظرفيت اجتماعي تبديل نشود ما موفق نمي‌شويم. به‌دليل برخي عقب‌ماندگي‌هاي ناشي از برخي رويدادها که تاريخ کشور ما را ساختند امروز بايد بازگشت به خويشتن داشته‌باشيم. بايد نگاهي ايجاد کنيم که مردم را به آن حساس سازد و آينده‌پژوهي را در کسب‌وکارها و سازمان‌ها در سبد مطالبات جامعه قرار دهيم. کسب‌وکارهاي ما گرفتار يک مشکل شده‌اند.
در يک مطالعه توسط آينده‌پژوهان و روانشناسان که جامعه هدف آن را کودکان تشکيل مي‌دادند به آنها يک آب‌نبات مي‌دادند و مي‌گفتند اگر آن را قبول نکنند روز بعد چندتا از آنها را خواهند داشت. اکثر کودکان همان «سرکه نقد» را قبول کردند و آنها که آينده‌نگرتر بودند منتظر فردا ماندند. ما بايد جامعه را طوري تربيت کنيم که افراد حاضر باشند براي دو يا سه آب‌نبات فردا برنامه‌ريزي کنند. سازمان‌ها و کسب‌وکارهاي ما حتي خرده‌فروشي‌هاي کشور ما اصلا مشتري‌محور نيستند. اين عدم توجه به آينده در تمامي عرصه‌هاي زندگي و کسب‌وکار ما رسوخ کرده و اين يک مشکل بزرگ است که بايد انديشه‌ورزان کشورمان آن را حل کنند.

آيا اين نگراني وجود ندارد که چون آينده‌پژوه نداريم و نياز آينده‌پژوهانه وجود دارد ما مثل خيلي از موارد ديگر دچار يک تب شويم و تب آينده‌پژوهي به جان همه سازمان‌ها بيفتد و همه سازمان‌ها يک واحد آينده‌پژوهي ايجاد کنند که طبيعتا خروجي هم ندارد و دير و زود دچار افول شوند؟
نگاه آينده‌پژوهي دست‌کم براي بخش خصوصي (اگرچه بخش دولتي هم شامل آن مي‌شود) حتي اگر در جاهايي متضرر شوند و فعاليت مثمرثمر نداشته‌باشند بالاخره مسير خود را پيدا مي‌کند چون اختراع زاييده احتياج است، ولي اين نگراني شما کاملا به‌جاست و اين دغدغه وجود دارد که در کوتاه‌مدت از اين موضوع آسيب ببينيم. من در خيلي جاها مي‌بينم که فعاليت‌هاي آينده‌پژوهانه خارج از چارچوب علمي انجام مي‌دهند که اين مشکلات عديده‌اي براي آنها به وجود مي‌آورد. بر همين مبنا در جامعه به دليل نبود ديتابيس‌ها و شبکه‌اي که آن را بشناسند همان مقدار نياز ايجاد شده‌است. به‌خاطر همين تلاش کرديم آينده‌پژوهي را به جاهايي ببريم که بتوانند مشروعيت ايجاد کرده و شاخص‌سازي کنند؛ مثل دانشگاه‌ها، فرهنگستان علوم، فرهنگستان زبان و ادب پارسي. اين اقدامات کم‌کم شرايطي ايجاد مي‌کند که با فارغ‌التحصيلي اولين نسل آينده‌پژوه بتوانيم در آينده به بضاعت خوبي در اين زمينه برسيم.

در همين سال‌هاي اخير با تب کارآفريني و استارتاپ‌ها مواجه بوديم که فکر مي‌کردند که راه برون‌رفت از مشکلات اقتصادي جامعه هستند. اين تب فروکش کرد و حجم زيادي جوانان نااميد و سرخورده از کارآفريني برجاي ماندند. اين نگراني در مورد آينده‌پژوهي هم وجود دارد. کارآفريني زيست‌بوم خاص و اجزاي خود را مي‌خواهد که بتواند در فضاي آن رشد کند، آينده‌پژوهي چطور؟
زيست‌بوم مناسب براي آن اولا در نظام تربيتي و مسائل فرهنگي ماست. به قول کنفوسيوس کساني که دوردست‌ها را نمي‌بينند دچار خطاي نزديک‌بيني مي‌شوند؛ اين يعني داشتن تفکر بلندمدت. ما در جامعه و کسب‌وکار خطاي نزديک‌بيني داريم. اين يک بحث فرهنگي است و بايد در کتب درسي به افراد بياموزيم که تصميمات شما آينده را مي‌سازد و آنها را تشويق کنيم تا کمي به آينده فکر کنند.
 
ايجاد اقتدار و مشروعيت براي آينده‌پژوهي و وجود نهادهايي که در اين زمينه فصل‌الخطاب باشند براي کساني که کار آينده‌پژوهي را انجام مي‌دهندحياتي است. پس ما احتياج به منابع و ترويج اين دانش داريم. افرادي مثل آنتوني گيدنز معتقدند که آينده‌پژوهي براي جوامع دموکرات‌تر مناسب است چون آينده‌پژوهي از نقد وضعيت کنوني به سمت وضعيت مطلوب حرکت مي‌کند.
 
موضوع نقد همواره چالش‌برانگيز است. آينده‌پژوهي در درجه اول بايد ذهنيت مديران و ساير افراد جامعه را عوض کند، يعني اگر هزاران چيز در مورد آينده‌پژوهي بدانيد با ذهنيت سابق، کاري از پيش نمي‌رود. نقد و نقادي و پرسشگري در ايجاد زيرساخت‌ها و باور کساني که تصميم‌گيرنده هستند در اين مسير ضروري است؛ مثلا اينکه مرکز آموزش مديريت دولتي تبديل شده به مرکز پژوهش و توسعه مديريت و آينده‌نگري نشان مي‌دهد که در مديران دولتي اين ضرورت احساس شده‌است.
اينکه هر وزيري در ارائه برنامه‌ها به آينده‌نگري و آينده‌پژوهي توجه مي‌کند نيز اتفاق خوبي است. حرکت ضروري ديگر در شکل‌دهي به زيست‌بوم مناسب، مديريت انتظارات مردم از آينده‌نگري و آينده‌پژوهي است که بايد بسيار موردتوجه قرار گيرد. ما نبايد نگران شکست پروژه‌ها به‌دليل کمبود تجربه باشيم. در غرب هم بسياري پروژه‌هاي آينده‌پژوهي شکست خوردند اما آنها از شکست نمي‌ترسند. آينده‌پژوهي محصولات جانبي دارد که براي سازمان مهم است. کار جمعي، مهم دانستن آينده و ايجاد تعهد که پهلو به خلاقيت مي‌زند؛ همه اينها باعث مي‌شود که اين نتايج جانبي از خود آينده‌پژوهي مهم‌تر باشند.

از موضوع آينده‌پژوهي ملي در ژاپن که مطرح کرديد اين سؤال پيش مي‌آيد که آيا اصولا آينده‌پژوهي يک پروژه خيلي کلان و در سطح ملي است و ما نبايد در سازمان‌هاي کوچک درباره آن فکري بکنيم و براي آن برنامه‌اي داشته‌باشيم. آيا اين‌طور است؟ 
طبق آخرين ليست نشريه فورچن ۴۸۰ مورد از ۵۰۰ شرکت، فعاليت‌هاي آينده‌پژوهي دارند. اين پروژه‌ها در تمامي سطوح قابل تعريف هستند و از سازماني تا منطقه‌اي، ملي، جهاني و غيره را شامل مي‌شوند. اکنون در همين منطقه هم عربستان چشم‌انداز ۲۰۳۰ را براي خودش تعريف کرده‌است و در پتروشيمي نيز براي خود چنين اقدامي انجام داده‌است. البته همه اينها در سطوح مختلف مدل‌هاي خاص خودشان را دارند و مثلا در مورد مدل منطقه‌اي يا استاني آن ما سعي کرديم به‌صورت آمايش طرح‌هايي را به‌صورت پايلوت در ديگر استان‌ها و بعد در تهران شروع کنيم.
 
اهميت اين موضوع تا حدي است که دولت ژاپن براي حمايت همه‌جانبه مالي و دانشي خودش را درگير کرده و پروژه را ملي مي‌کند، اما نه اينکه در سازمان‌هاي کوچک اتفاقي نيفتد. آنها هم در نوع خودشان کارهايي را شروع مي‌کنند. درواقع تا سطح فردي که موج آخر آينده‌پژوهي محسوب مي‌شود مي‌توان آينده‌پژوهي کرد. آينده‌پژوهي در همه سطوح قابل اجراست. نظريه و روش دارد و ما بايد حتما آن را به تمام جامعه تسري بدهيم وگرنه به قول ترومن وقتي مهماني تمام شود ما ديگر نيستيم. ما بايد به اين درک برسيم که آينده از آن کساني است که به آن فکر مي‌کنند.

وضعيت جامعه ما از لحاظ پروژه‌هاي آينده‌پژوهي چگونه است؟ آيا مراکز مطالعات آينده‌پژوهي در کشور ما وجود دارند و سندهايي براي اين کار در تمامي حوزه‌هاي مديريتي، فناوري و غيره تهيه مي‌شود؟
اقبال جامعه دانشگاهي و کسب‌وکاري به اين موضوع خوب است و به جرات مي‌گويم شايد دو دهه از گسترش مفاهيم آينده‌پژوهي در کشور ما نگذشته‌است و با وجودي که اين مدت‌زمان براي يک دانش بسيار کم است اما اقبال عمومي بسيار خوب بوده و اين امر مثل يک تيغ دو دم مي‌تواند هم خطرناک باشد و هم يک فرصت. زماني‌که ما مطالعات آينده‌پژوهانه را هم به شکل آکادميک و هم به شکل عملي آغاز کرديم به اندازه کافي آينده‌پژوه نداشتيم.
اکنون ميل به آينده‌پژوهي و توجه به اينکه کسب‌وکارها و سازمان‌ها دچار ابهام درباره آينده شده‌اند و دواي درد خود را در آينده‌پژوهي مي‌يابند، زياد شده‌است. ما احتياج به آينده‌پژوهاني باتجربه و صاحب دانش نياز داريم و مشکل درست در همين‌جاست؛ يعني متاسفانه در اين زمينه پيامبران کذاب زياد داريم و اين را با صراحت مي‌گويم چون معتقدم که آينده‌پژوهي در بستر نقد و پرسشگري جريان دارد. اکنون شايد ما در چندين دانشگاه معتبر در کشورمان دوره‌هاي آينده‌پژوهي داشته‌باشيم، اما چه کساني اين افراد را تربيت مي‌کنند؟! البته در تمام دنيا هم که نگاه کنيم اغلب کساني که خودشان آينده‌پژوه شده‌اند در اين رشته تحصيل نکرده‌اند، اما در پروژه‌هاي نيازمحور فعال بوده‌اند.
 
اکنون متاسفانه فقط يک پوسته‌اي از آن در جامعه وجود دارد. خيلي از سازمان‌ها و کسب‌وکارها شروع به ورود به اين حوزه کردند اما اين کافي نيست و آينده‌پژوهي بايد با بالاترين مراکز قدرت و تصميم‌گيري در جامعه ارتباط داشته‌باشد، مثل طرح آينده‌نگاري ملي در ژاپن. البته يک حرکت‌هايي شروع شده و در سطوح ملي در حال انجام است، اما همچنان از کمبود آينده‌پژوه باتجربه رنج مي‌بريم و اين نگراني وجود دارد که آينده‌پژوهي بد فهيمده شود و يک چهره تمام‌نما از آن نداشته‌باشيم. خوشبختانه احساس نياز به آن وجود دارد اما بدبختانه پاسخگويي به آن خيلي بايسته و شايسته صورت‌نميگيرد و من شخصا سعي دارم احتمال خود را بر اين قرار دهم که به سمت شاخص‌سازي برويم و با تأليف کتاب‌ها، برگزاري کارگاه‌ها و توليد ادبيات مرتبط با اين مقوله افراد و سازمان‌ها و جامعه را با اين مفهوم آشنا کنيم.

کمي هم از روش‌ها و نحوه پياده‌سازي در سطوح سازماني بگوييد. از آنجايي که گفتيد اين کار حتي در سطح شخصي هم معنا دارد. 

آينده‌پژوهي از نظر روشي يک حوزه غني است. پروژه هزاره سازمان ملل که به‌عنوان سند، آخرين روش‌ها را معرفي کرده ۴۰ روش در آن آمده‌است که حتي شايد بيش از اينها هم باشد. با پذيرش اينکه ۴۰ روش داريم، تعدادي از آنها براي فهم و درک آينده است يعني روش‌هاي اکتشافي و تعدادي از آنها براي ساخت آينده. 

کار عمده آينده‌پژوهي، پيش‌بيني نيست بلکه پيش‌بيني پيامد رفتار بازيگران در شکل‌گيري آينده‌هاي بديل و مختلف است. تعدادي از روش‌ها مبتني‌بر خلاقيت و حل مسئله است، مثل ذهن‌انگيزي و پنل خبرگان و ديگري مبتني‌بر شواهد و نيز روش‌هاي مبتني‌بر خبرگي. يکي از ويژگي‌هاي سازنده و منحصر به‌فرد آينده‌پژوهي در زمينه روش‌ها اين است که عموما روش‌ها در آينده‌پژوهي به‌تنهايي به کار گرفته نمي‌شوند يعني شما به فراخور موضوع و بافتي که در آن کار مي‌کنيد مي‌توانيد ترکيبي از روش‌ها را به‌کار بگيريد و اين غنا به ما کمک مي‌کند تا تلفيقي از روش‌ها را براي روايي و پايايي بيشتر به‌کار گيريم. 

يکي از کاستي‌هاي ما اين است که مدرسان ما، روش‌ها را به‌خوبي نمي‌شناسند. خوب عمل نمي‌کنند و در عرصه عمل هم زياد از آنها استفاده نکرده‌اند.

آيا سندي در موضوع آينده‌پژوهي داريم؟ به نظر مي‌رسد که ايران ۱۴۰۰ چيزي مرتبط با همين موضوع باشد.
چشم‌انداز بيست‌ساله يکي از همين اسناد است هرچند روش‌هايي را که عموما متکي بر محيط و منابع است به کار برده و قبلا در حوزه مديريت و سازمان بوده و از روش‌هاي جديد در آن استفاده نشده‌است. 

ما در اين زمينه يک‌سري اسناد داريم که بيشتر بخشي است. تشخيص و آرزوي من اين است که ما بايد در اين زمينه يک نهاد بزرگ در سطح کلان داشته‌باشيم. اکنون کار آينده‌پژوهي در دنيا مورد توجه و در حال انجام است. ما در زمان ماشين بخار و آي‌تي فرصت‌هايي از دست داديم اما بياييم آينده را از دست ندهيم. ما بايد توليد ادبيات و ايجاد نياز کنيم. کشورهايي مثل ژاپن و کره‌جنوبي، سازمان‌هايي در بخش خصوصي دارند که اقتدار ورود به پروژه‌هاي کلان را دارند. اينجا هنوز باور لازم در مورد آينده‌پژوهان شکل نگرفته و روزي که يک مدير ارشد به اين نگاه برسد آينده‌پژوهي تأثيرگذار خواهد‌شد. 

آينده‌پژوهي براي ما يک ضرورت است و اگر نتوانيم پاردايم‌هاي ذهني مديران کنوني را تغيير دهيم بايد اين کار را براي مديران آينده انجام دهيم. 

مي‌توانيم مباحث ساينس فيکش و آي‌تي را باهم ترکيب کنيم تا نوعي هم‌گرايي و شبکه‌سازي در اين زمينه به وجود آيد و حوزه فناوري اطلاعات و ارتباطات مي‌تواند بهترين حوزه در اين مورد باشد.

مرجع: ماهنامه دیده‌بان فناوری- شماره دوازدهم


کد مطلب: 12072

آدرس مطلب :
https://www.aftana.ir/interview/12072/آينده-پژوهي-برآيند-پيش-بيني-ناپذيري-محيط

افتانا
  https://www.aftana.ir