با پيشرفت علم و دانش و افزايش متغيرها، آينده روزبهروز پيشبينيناپذيرتر شد و اين پيشبينيناپذيري در حالتي ناسازنما باعث شد که وجود آيندهپژوهي ضرورت پيدا کند.
به گزارش افتانا (پایگاه خبری امنیت فناوری اطلاعات)، آينده چيزي است که وجود ندارد و ما بايد آن را خلق کنيم. اين را دکتر سعيد خزايي ميگويد، يک آيندهپژوه. دانشي که به اعتقاد او سن چنداني در کشور ندارد و براي همسويي و همگامي با جهان، بايد جامعه را در تمامي سطوح با اين مقوله آشنا کرد. وي همچنين بر ضرورت نقد و نقادي وضعيت کنوني براي ترسيم آينده مطلوب تاکيد ميکند و معتقد است که آيندهپژوهي از نقد وضعيت کنوني به سمت وضعيت مطلوب حرکت ميکند. گفتوگوي مفصل ديدهبان را با اين مدرس دانشگاه در مورد آيندهپژوهي و مفاهيم مرتبط با اين دانش بخوانيد.
آيندهپژوهي ارتباط نزديکي با فناوري و تکنولوژي دارد و هرگاه از آيندهپژوهي سخن به ميان ميآيد بحث رباتهاي پرنده و انواع فناوريهاي از اين دست به ذهن خطور ميکند. اگر مايلايد کمي درباره آيندهپژوهي و اصولا آينده صحبت کنيد.
بشر هميشه دغدغه فهم و درک آينده را داشته و گويي اين موضوع در غريزه بشر نهفته است. در اين مورد نظرياتي هم هست که اعتقاد دارند يک مفهوم با عنوان سيستم پيشنگر در وجود انسان و برخي حيوانات تکامليافتهتر وجود دارد. اين مسئله گوياي اين واقعيت است که درصورت پذيرفتن نظريه تکامل و خداباوري و يا ترکيبي از همه اينها بايد بپذيريم وجود چنين حسي دليل خاصي در وجود انسانها دارد که همانا صيد پيشدستانه فرصتها و پرهيز از مخاطرات است.
از طرفي بشر نگاهي رو به آينده دارد و برنامهريز و آيندهنگر است. در واقع با نگاهي به فعاليتهاي روزانه خود هم ميبينيم که همه اقدامات ما معطوف به آينده و ساخت آيندهاي بهتر است. همه تصميمات ما براي آينده شکل ميگيرد. اين آينده ميتواند کوتاهمدت، ميانمدت و بلندمدت باشد. از اين رو بايد محيط تصميم را بشناسيم. اگر کسبوکاري را شروع ميکنيد يا در دانشگاه در رشتهاي تحصيل ميکنيد بايد که آينده آن را بشناسيد. انسان موجودي است آيندهنگر. ما هميشه نگاه به آينده داشتهايم اما جهان پيش از اينها پويايي کمتري داشته و عوامل مؤثر بر آينده کمتر بودهاند و از همين رهگذر با برخي از روشهاي کمّي، امکان فهم و درک و شناخت آينده سادهتر بود؛ اما با پيشرفت علم و دانش و افزايش متغيرها، آينده روزبهروز پيشبينيناپذيرتر شد و اين پيشبينيناپذيري در حالتي ناسازنما باعث شد که وجود آيندهپژوهي ضرورت پيدا کند.
آيا ميشود آينده را تعريف کرد؟
يک تعريف موثق و در عين حال عام در مورد آن شايد اين باشد: آينده جايي است که تصميمهاي ما در آن شکل ميگيرد. آينده يعني گذشتهها گذشته است و تغيير در آن صورت نميگيرد. حال، زمان گريزپايي است که بهسرعت به گذشته ميپيوندد اما آينده تنها جايي است که در آن بهدنبال آرمانها، آرزوها و استراتژيهاي خود هستيم. پس ميتوان گفت که آينده همانجايي است که در واقع قرار است تصميمات و موفقيتهاي خود را در آن شکل بدهيم. آينده چيزي است که وجود ندارد و ما بايد آن را خلق کنيم. ميشود گفت که آينده برآيند تلاشها و فعاليتهاي ماست براي خلق مطلوبيتها. از اين رو همه تلاش آيندهپژوهي براي ساخت آينده بهتر است و البته ساخت آينده بهتر از محل شناخت آيندههاي مختلف بهدست ميآيد؛ يعني ما اعتقادمان بر آن است که گذشتههاي متفاوتي وجود داشتهاست اما شرايط به گونهاي رقم خورده که از ميان آنها، يکي محقق شدهاست. تصميمهاي ما امروز را ساخته و آينده را ميسازد. با اين اوصاف اکنون حدود ۶ دهه است که آيندهپژوهي تبديل شدهاست به يک دسيپلين علمي.
آيندهپژوهي برآيند پيشبينيناپذيري محيط است. محيطها، پويا شده و نظريههايي براي فهم و درک آينده و ضرورت نگاه به آينده ايجاد شده که شايد بدوا قصدشان آيندهپژوهي نبود اما درک ما از آنها باعث شده تا حوزه جديد و علمي با عنوان آيندهپژوهي بهوجود بيايد. نظرياتي مثل «نظريه سيستمها» که به برهمکنشي بين سيستمها ميپردازد و آينده را بهشدت پيشبينيناپذير ميکند يا «نظريه آشوب» يا نظريهاي مثل «پيچيدگي» که بهراحتي بيان ميکند آينده از تعامل عناصر و عوامل مختلفي شکل ميگيرد و از اين رو فهم و درک آن آسان نيست. برهمين مبنا کمکم مفهوم آيندهپژوهي در ابتدا در حوزه علم و فناوري بهوجود آمد. شايد به اين دليل که يکي از پيشرانهاي مهم تغيير در دنيا علم و فناوري است.
علم و فناوري چهره زندگي ما را عوض ميکند و حتي روي عادات، رسوم و سنن ما تأثير ميگذارد و مفهومي ايجاد ميکند که پيش از اين کساني مثل مارشال مک لوهان يا الوين تافلر از آن به اشکال مختلف ياد کردند. دهکده جهاني يا جهانوطني شدن يا شهروند جهاني شدن به ما نشان ميدهد که دنيا بهدليل پيشرفت وسايل ارتباط جمعي و رسانهها روزبهروز کوچکتر ميشود و شبکهاي شدن باعث شده که تغييرات بهسرعت در دنيا حرکت کند و باعث شتابگيري تغييرات شده و اين شتابگيري تغييرات منجر به اين شده که تصميمات ما دائم دچار نقصان شود. به همين دليل است که مقوله آيندهپژوهي اهميت پيدا کردهاست. مثلا در حوزه استراتژي ميگويند که در عصر ما استراتژيها مرده به دنيا ميآيند. اين مطلب يعني اين که دنيا بهسرعت در حال تغيير است. ما بايد به سرعت ياد بگيريم بهسرعت با محيط سازگار شويم و بهسرعت براي خلق آينده بهتر تلاش کنيم.
خواننده اين مطالب تا اينجا ميتواند به اين نتيجه برسد که آيندهپژوهي تفاوتي با برنامهريزي بلندمدت ندارد. آيا چنين نتيجهگيري درست است؟
آيندهپژوهي يک ربطهايي با برنامهريزي دارد اما خود برنامهريزي نيست. آيندهپژوهي يک نگاه نو به برنامهريزي هم هست و روشها و ابزارهايي را ارائه ميدهد که ما بتوانيم برنامهريزيهاي باثباتتري داشتهباشيم، اما اگر اين تصور باشد که هدف ما در آيندهپژوهي آن چيزي است که شايد اکثريت با آن آشنا هستند و به معني برنامهريزيهاي خطي و سنتي است بايد بگويم که نه؛ آيندهپژوهي با اين تعريف متفاوت است. ما قبلا اين مفروض را در پژوهشها تحقيقات و سازمانها و کسبوکارمان داشتيم که آينده، ادامه گذشتهاست. شايد در نظر اين را نميپذيرفتيم اما در عمل رفتارمان اين را نشان ميداد، براي مثال يک کسبوکار، محيط و رقبا و مشتريان و عوامل مؤثر بر فناوريهاي حوزه کاري خود را تعيين ميکند و آن را به برنامه آينده خود تعميم ميدهد و اين کار را مشکل ميکند.
چرا؟ مگر يک کسبوکار غير از شناسايي فرصت و تهديد و قوت و ضعفها و برنامهريزي بر اساس آن کار ديگري هم دارد؟
ما براي تصميمگيريهايمان احتياج به شناخت محيط داريم. محيط پيشبينيناپذير شدهاست بهدليل اينکه برهمکنش عوامل محتلف بسيار دشوارتر از قبل شدهاست. براي مثال با روند نميتوانيد همه حوزههاي آينده را پيشبيني کنيد چون چيزهايي وجود دارند به اسم رويداد که سابقه تاريخي ندارند و مبتنيبر داده قبلي نيستند و يکباره برنامهريزيها و روندها را بر هم ميريزند؛ آنچه که در دنياي جديد به آنها عوامل شگفتيسازي ميگوييم و نميتوانيم آنها را بر اساس تجارب و تخصص گذشته مورد بررسي قرار دهيم. حتي در حوزههاي مثل SWOT نيز اصولا کمتر نگاه به آينده وجود دارد.
وقتي که شما، رقبا و فرصتها و تهديدها را در نظر ميگيريد بر اساس چيزي که اکنون وجود دارد به آنها نگاه ميکنيد و بعد آن را تعميم ميدهيد به آينده. اينجا بايد بياييد و آيندههاي مختلف محيط را بسنجيد و ملاکتان را همان چيزي که اکنون جريان دارد در نظر نگيريد؛ مثلا اينکه سرنوشت رقباي کنوني من در آينده چه خواهدبود، مشتريان آينده من چه کساني خواهندبود و کدام فناوريهاي آينده روي کسبوکار من تأثيرگذار خواهندبود. اين يعني نگاه به آينده و آيندهپژوهي و البته اين ورودي سيستم ما براي مديريت تصميمگيري است؛ اما با چه روشهايي؟ روشهايي که داراي ديناميسم لازم باشند و بر اين اساس ديگر يک آينده نداريم. چون حرف از يک آينده قهري و محتوم و برخوردار از يک جبر خطي نيست و ميتواند آيندههاي مختلفي وجود داشتهباشد. من کدام آينده را بشناسم؟ از رويکردهاي آيندهپژوهي مثل سناريو استفاده ميشود. ما روشهايمان را هم در فرايند هم در ورودي و هم در خروجي عوض کنيم.
اين حوزه مفاهيم و واژههايي دارد که ظاهرا بسيار نزديک به هم هستند و شايد مخاطب گاهي آنها را به يک مفهوم تعبير کند. لطفا اگر ممکن است کمي بيشتر در مورد تفاوت برنامهريزي با آيندهپژوهي و مفاهيمي مثل آيندهنگري و آيندهنگاري صحبت کنيد.
همانطور که گفتيد در اين حوزه مفاهيم زيادي وجود دارد که گاهي هم به اشتباه استفاده ميشوند. من در اين جا برگشتي به گذشته ميکنم هرچند که ميگويند آيندهپژوهان ارتباط خوبي با گذشته ندارند اما اينطور نيست و اتفاقا گذشته ميتواند به ما يکسري الگوهايي را بدهد؛ آيندهپژوهي بر اساس اينکه دنياي ما يک VUCA است، يعني ناپايدار و داراي عدم قطعيت و پيچيدگي. در چنين دنيايي پيش از جنگ جهاني دوم و حتي سال ۱۹۰۱ يا ۱۹۰۳ جرقههاي آيندهپژوهي زدهشد. H.G. Wells در ۱۹۳۲ در مصاحبه با بيبيسي، اصطلاح فورسايت يا آيندهنگاري را به کار برد و پيشنهاد کرد که در انگلستان وزارتخانهاي به اسم وزارت آينده شکل بگيرد و بسياري از پيشرفتهايي که او پيشبيني کرد درواقع پيشبينيهاي خبرهمحور هستند.
تا قبل از جنگهاي جهاني اول و دوم در فرانسه و اروپاي شرقي موجي از آيندهپژوهي شکل گرفتهبود، اما درگير شدن در اين جنگها باعث شد مدتي دوره افول آيندهپژوهي باشد و در اين دوره افراد آيندهپژوه جذب بخشهاي دفاعي آمريکا شدند. اکنون اگر جايي صحبت از تاريخچه آيندهپژوهي ميشنويم همه از مؤسسه رند آمريکا ميگويند و اينکه آيندهپژوهي ابتدا در آمريکا شکل گرفت با يکسري روشهاي اقتصادسنجي، روشهايي که مبتنيبر وزني و عددي کردن بودند و فناوريمحور. آمريکاييها اسم اين حوزه جديد را آيندهپژوهي يا مطالعات آينده گذاشتند. بعدها دوباره اروپاييها با يک شيوه از آيندهپژوهي اجتماعي فلسفهمحور بدبينانه شروع به کار در اين حوزه کردند که مکمل پژوهشهاي فناوريمحور آمريکايي محسوب ميشد.
آنها اسم اين حوزه جديد را فورسايت يعني کسب بصيرت درباره آينده پيش رو گذاشتند؛ اما از نظر مباني هستيشناسي تفاوتهايي داشتند. ما اين را در معادلگزيني فارسي در فرهنگستان بررسي کرديم و ديديم که فورسايت در ادبيات دو معنا دارد. يکي فرا روش که معطوف به اقدام اس، اما آيندهپژوهي اروپايي هم در مورد آن به کار ميرود و ما براي جلوگيري از خلط معنايي يکي از آنها را آيندهنگاري و ديگري را آيندهپژوهي نام نهاديم.
در واقع آيندهپژوهي اروپايي که به آن آيندهنگاري ميگوييم يک نگاشت از آينده به ما ميدهد؛ نقشهاي شامل بايدها و نبايدها که در واقع بيش از آيندهپژوهي معطوف به اقدام است. مثلا در خود آيندهپژوهي به مفهوم عام، Science fiction و ادبيات «آرمانشهري» و «ويرانشهري» را داريم. با يکسري رويکردهاي مبتنيبر خلاقيت